در قلمرو پریان دریایی، بچه پری ها داشتند ورجه وورجه میکردند! نازپری داشت با دلفین ها آب بازی میکرد که بابابزرگش گفت: «نه دقیقه مانده تا وقت خواب! »،...
در یک عصر تابستانی، توی اعماق جنگل، قرار است ماجراهایی اتفاق بیفتد که بیا و ببین! هر سال این موقعها، طبق یک رسم قدیمی دایناسوری، همهی دایناسورها یک...
هوا بارانی است و آلبرت ناراحت است که نمیتواند برود بیرون، بازی کند. مامان به آلبرت و واندا پیشنهاد میکند دوستهایشان را به خانه دعوت کنند. آلبرت هر موشی را که سر راهش میبیند دعوت میکند. حالا باید دید این همه موش چطوری توی خانهی آنها جا میشوند.